امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Demolish

    dɪˈmɑːlɪʃ dɪˈmɒlɪʃ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      demolished

    • شکل سوم:

      demolished

    • سوم‌شخص مفرد:

      demolishes

    • وجه وصفی حال:

      demolishing

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive B2
    (ساختمان و غیره) ویران کردن، خراب کردن، منهدم کردن، درهم کوبیدن، (مجازی) نابود کردن، نقش بر آب کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - The flood demolished the bridge.
    - سیل پل را ویران کرد.
    - To build this road they had to demolish five houses.
    - برای ساختن این راه لازم بود که پنج خانه را خراب کنند.
    - The storm demolished my hopes.
    - توفان امیدهای مرا نقش بر آب کرد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد demolish

    1. verb destroy; consume
      Synonyms:
      destroy ruin wreck devour eat smash crush defeat break flatten level undo raze trash consume devastate overthrow tear down dismantle take apart knock down revolt sink annihilate obliterate wipe off map torpedo total decimate pulverize crack bulldoze dilapidate wrack overturn gobble up put away take out wax put in toilet
      Antonyms:
      build construct repair fix restore rebuild produce

    ارجاع به لغت demolish

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «demolish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/demolish

    لغات نزدیک demolish

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی