امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Depraved

dɪˈpreɪvd dɪˈpreɪvd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    depraves
  • وجه وصفی حال:

    depraving

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تباه ،فاسد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She was totally depraved.
- او به‌طور کامل فاسد بود.
- They consider dancing depraved.
- آنان رقص را بد می‌دانند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد depraved

  1. adjective corrupt, immoral
    Synonyms: abandoned, bad, base, debased, debauched, degenerate, degraded, dirty, dirty-minded, dissolute, evil, fast, filthy, flagitous, gone to the dogs, kinky, lascivious, lewd, licentious, low, mean, miscreant, nefarious, perverted, profligate, putrid, rotten, shameless, sinful, twisted, unhealthy, unnatural, vicious, vile, villainous, vitiate, vitiated, wanton, warped, wicked
    Antonyms: good, honorable, just, moral, noble, pure, uncorrupt, upright, virtuous

ارجاع به لغت depraved

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «depraved» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/depraved

لغات نزدیک depraved

پیشنهاد بهبود معانی