امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Derange

dɪˈreɪndʒ dɪˈreɪndʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    deranged
  • شکل سوم:

    deranged
  • سوم‌شخص مفرد:

    deranges
  • وجه وصفی حال:

    deranging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

برهم زدن، بی‌ترتیب کردن، دیوانه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- War deranged the lines of communication.
- جنگ خطوط ارتباطی را مختل کرد.
- He acts like a deranged man.
- او مثل دیوانه‌ها رفتار می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد derange

  1. verb make crazy; confuse
    Synonyms: confound, craze, dement, disarrange, disarray, discommode, discompose, disconcert, disorder, disorganize, displace, distract, disturb, drive mad, frenzy, madden, make insane, mess up, misplace, muss, perplex, ruffle, rummage, unbalance, unhinge, unsettle, upset
    Antonyms: calm, comfort

ارجاع به لغت derange

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «derange» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/derange

لغات نزدیک derange

پیشنهاد بهبود معانی