امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Designate

ˈdezɪɡneɪt ˈdezɪɡneɪt ˈdezɪɡnət ˈdezɪɡneɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    designated
  • شکل سوم:

    designated
  • سوم‌شخص مفرد:

    designates
  • وجه وصفی حال:

    designating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
برگزیدن، در نظر گرفتن، معرفی کردن، انتخاب کردن، گماشتن (شخص)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The king designated his second son as his successor.
- پادشاه پسر دوم خود را به‌عنوان جانشین برگزید.
- The teacher will designate a student to be the class representative.
- معلم یک دانش‌آموز را به عنوان نماینده‌ی کلاس در نظر می‌گیرد.
verb - transitive
تعیین کردن، در نظر گرفتن، مشخص کردن، تخصیص دادن (جا و غیره)
- They designated the boundaries of the land.
- آن‌ها حدود زمین را تعیین کردند.
- This room has been designated for reading.
- این اتاق برای قرائت تخصیص داده شده است.
adjective
معرفی‌شده، تعیین‌شده، نامزدشده (شخص)
- an ambassador designate
- نامزد شغل سفارت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد designate

  1. verb name, entitle
    Synonyms: baptize, call, christen, cognominate, denominate, dub, label, nickname, nominate, style, term, title
  2. verb specify as selection
    Synonyms: allocate, allot, appoint, apportion, appropriate, assign, authorize, button down, characterize, charge, choose, commission, connote, constitute, define, delegate, denote, depute, deputize, describe, dictate, earmark, elect, evidence, favor, finger, indicate, individualize, make, mark, mete, name, nominate, opt, peg, pick, pin down, pinpoint, prefer, put down for, reseve, set apart, set aside, show, single, slot, stipulate, tab, tag, tap

ارجاع به لغت designate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «designate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/designate

لغات نزدیک designate

پیشنهاد بهبود معانی