امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Detach

dɪˈtætʃ dɪˈtætʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    detached
  • شکل سوم:

    detached
  • سوم‌شخص مفرد:

    detaches
  • وجه وصفی حال:

    detaching

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
جدا کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
verb - transitive
جدا کردن، سوا کردن، اعزام کردن
- This seatbelt can be attached and detached easily.
- این کمربند ایمنی به‌آسانی بسته و باز می‌شود.
- They detached the wagons from the locomotive.
- واگن‌ها را از لوکوموتیو باز کردند.
- If you detach the pin, the wheel will come off.
- اگر گیره را بازکنی چرخ درخواهد آمد.
- Our ship was detached to guard the harbour.
- ناو ما برای پاسداری از بندرگاه گسیل شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد detach

  1. verb disconnect, cut off
    Synonyms: abstract, disaffiliate, disassemble, disassociate, disengage, disentangle, disjoin, dismount, dissociate, disunite, divide, divorce, free, isolate, loose, loosen, part, remove, segregate, separate, sever, sunder, take apart, tear off, uncouple, unfasten, unfix, unhitch, withdraw
    Antonyms: attach, combine, connect, couple, link, merge, unite

ارجاع به لغت detach

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «detach» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/detach

لغات نزدیک detach

پیشنهاد بهبود معانی