امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dethrone

diˈθroʊn dɪˈθrəʊn
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از unthrone به‌ جای dethrone استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
خلع کردن، عزل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He was dethroned by his own brother.
- توسط برادر خودش از سلطنت خلع شد.
- Rumors of bribery and womanizing led to the party leader's dethronement.
- شایعات رشوه‌خواری و زن‌بارگی منجر به خلع رهبر حزب شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dethrone

  1. verb oust
    Synonyms: degrade, depose, discrown, dismiss, displace, uncrown, unmake
    Antonyms: crown, enthrone, put in power

ارجاع به لغت dethrone

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dethrone» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dethrone

لغات نزدیک dethrone

پیشنهاد بهبود معانی