امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Develop

dɪˈveləp dɪˈveləp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    developed
  • شکل سوم:

    developed
  • سوم‌شخص مفرد:

    develops
  • وجه وصفی حال:

    developing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
توسعه دادن، بسط دادن، پرورش دادن، ایجاد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- They are trying to develop the country's economy.
- آنان می‌کوشند تا اقتصاد کشور را گسترش دهند.
- He developed his muscles by exercise.
- او با ورزش عضلات خود را پرورش داد.
- They developed several tracts of land.
- آنان چندین قطعه زمین را معمور کردند.
- She developed pneumonia and died.
- او سینه پهلو کرد و مرد.
- Rain and summer sun develop the crops.
- باران و خورشید تابستان محصولات را به عمل می‌آورد.
- She has developed the plot of her novel skilfully.
- او داستان رمان خود را با مهارت پرداخت کرده است.
- It developed that neither of them had paid the rent.
- معلوم شد که هیچ‌کدام از آن دو کرایه را نپرداخته بود.
- an engine that develops 100 horsepower
- موتوری که صد توان اسب نیرو تولید می‌کند
- Western countries with their developed economies can ...
- کشورهای غربی با اقتصاد پیشرفته خود می‌توانند ...
- highly developed technology
- تکنولوژی بسیار پیشرفته
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
رشد کردن، توسعه یافتن، گسترش یافتن
- Our industries are developing fast.
- صنایع ما به‌سرعت درحال رشد است.
- Gradually the wind developed into a strong storm.
- کم‌کم وزش باد تبدیل به توفان شد.
- as civilization develops ...
- همانطور که تمدن متحول می‌گردد ...
- Flowers develop from buds.
- گل از شکوفه می‌روید.
- His interest developed as he watched her.
- همان‌طور که به او نگاه می‌کرد، علاقه‌اش بیشتر می‌شد.
- the developing nations
- کشورهای در حال توسعه
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
(بیماری) گرفتن، مبتلا شدن
- The patient was at risk for developing decubitus ulcers due to his immobility.
- بیمار به خاطر عدم تحرکش در خطر ابتلا به زخم بستر بود.
- The cold weather and lack of sleep caused me to develop a nasty cough.
- هوای سرد و بی‌خوابی باعث شد سرماخوردگی بدی بگیرم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد develop

  1. verb cultivate, prosper
    Synonyms: advance, age, enroot, establish, evolve, expand, flourish, foster, grow, grow up, maturate, mature, mellow, progress, promote, ripen, thrive
    Antonyms: halt, repress
  2. verb expand, work out
    Synonyms: actualize, advance, amplify, augment, beautify, broaden, build up, cultivate, deepen, dilate, elaborate, enlarge, enrich, evolve, exploit, extend, finish, heighten, improve, intensify, lengthen, magnify, materialize, perfect, polish, promote, realize, refine, spread, strengthen, stretch, unfold, widen
    Antonyms: circumscribe, compress, confine, decrease, lessen, narrow
  3. verb begin; occur
    Synonyms: acquire, arise, befall, betide, break, break out, breed, chance, come about, come off, commence, contract, ensue, establish, follow, form, generate, go, happen, invest, originate, pick up, result, start, transpire
    Antonyms: cease, discontinue, end, halt, stop
  4. verb unfold; be made known
    Synonyms: account for, acquire, actualize, disclose, disentangle, elaborate, evolve, exhibit, explain, explicate, foretell, form, materialize, produce, reach, realize, recount, state, uncoil, uncover, unfurl, unravel, unroll, untwist, unwind

Collocations

لغات هم‌خانواده develop

ارجاع به لغت develop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «develop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/develop

لغات نزدیک develop

پیشنهاد بهبود معانی