امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Diminish

dəˈmɪnɪʃ dəˈmɪnɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    diminished
  • شکل سوم:

    diminished
  • سوم‌شخص مفرد:

    diminishes
  • وجه وصفی حال:

    diminishing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb C1
کم شدن، نقصان یافتن، تقلیل یافتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Her strength has diminished considerably.
- نیروی او به‌ طور قابل‌ملاحظه‌ای کم شده است.
- Desertions and deaths diminished the number of his soldiers.
- فرار و مرگ و میر شمار سربازان او را تقلیل داد.
- The passing years did not diminish their friendship.
- گذشت سالها از دوستی آن‌ها نکاست.
- Their misery diminishes all human beings.
- سیه‌روزی آن‌ها همه‌ی انسان‌ها را خفیف می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diminish

  1. verb become or cause to be less
    Synonyms: abate, abbreviate, attenuate, become smaller, close, contract, curtail, cut, decline, decrease, depreciate, die out, drain, dwindle, ebb, extenuate, fade away, lessen, lower, minify, moderate, peter out, recede, reduce, retrench, shrink, shrivel, slacken, subside, taper, temper, wane, weaken
    Antonyms: develop, enlarge, expand, extend, grow, increase, lengthen, prolong
  2. verb belittle
    Synonyms: abuse, bad-mouth, cheapen, cut down to size, decry, demean, depreciate, derogate, detract from, devalue, dispraise, dump on, give comeuppance, knock off high horse, minimize, pan, poormouth, put away, put down, run down, tear down
    Antonyms: compliment, flatter, praise

ارجاع به لغت diminish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diminish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/diminish

لغات نزدیک diminish

پیشنهاد بهبود معانی