امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disengage

ˌdɪsənˈɡeɪdʒ ˌdɪsənˈɡeɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    disengaged
  • شکل سوم:

    disengaged
  • سوم‌شخص مفرد:

    disengages
  • وجه وصفی حال:

    disengaging
  • شکل جمع:

    disengages

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
از گیر در آوردن، از قید رها کردن، باز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- If you press this button, your parachute will be disengaged from the hook.
- اگر این دکمه را فشار بدهید، چتر نجات شما از قلاب باز خواهد شد.
- disengaging the chain from the wheel
- درآوردن زنجیر از چرخ
- She gently disengaged the child's fingers which were wrapped around the candy.
- او به آرامی انگشتان بچه را که دور آب نبات حلقه شده بود از هم باز کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disengage

  1. verb free from connection
    Synonyms: abstract, back off, back out, cut loose, cut out, detach, disassociate, disconnect, disentangle, disjoin, dissociate, disunite, divide, drop out, ease, extricate, liberate, loose, loosen, opt out, pull the plug, release, separate, set free, unbind, uncouple, undo, unfasten, unfix, unloose, untie, weasel out, withdraw
    Antonyms: attach, bind, connect, engage, fasten, join, unite

ارجاع به لغت disengage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disengage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disengage

لغات نزدیک disengage

پیشنهاد بهبود معانی