معنی disequilibrium به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌdɪsekwəˈlɪbriəm / / ˌdɪsiː- ˌdɪsekwəˈlɪbriəm / / ˌdɪsiː-

معنی و نمونه‌جمله

noun

عدم‌تعادل، بی‌ثباتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- the disequilibrium in the economic condition of North Africa

- بی‌ثباتی وضع اقتصادی افریقای شمالی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disequilibrium

noun Loss of equilibrium attributable to an unstable situation in which some forces outweigh others

Antonyms: equilibrium

ارجاع به لغت disequilibrium

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «disequilibrium» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disequilibrium

لغات نزدیک disequilibrium

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند