معنی disgruntle به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

American: ˌdɪˈsɡrəntəl British: ˌdɪˈsɡrəntəl

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

بدخلق کردن، غمگین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- The relatives who were not invited to the wedding became very disgruntled.

- قوم خویش‌هایی که به عروسی دعوت نشده بودند، خیلی برزخ شدند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disgruntle

verb To cause unhappiness by failing to satisfy the hopes, desires, or expectations of

Synonyms: disappoint, discontent, dissatisfy, let down

ارجاع به لغت disgruntle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «disgruntle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disgruntle

لغات نزدیک disgruntle

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند