امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disobedient

ˌdɪsə- / / ˌdɪsoʊ- ˌdɪsəˈbiːdiənt / / ˌdɪsəʊ-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more disobedient
  • صفت عالی:

    most disobedient

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
نافرمان، سرکش، نامطیع، گردنکش، متمرد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- She has two noisy and disobedient boys.
- او دو پسر پر سر و صدا و نافرمان دارد.
- He was very disobedient toward his teachers.
- او نسبت به معلم‌های خود بسیار نافرمان بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disobedient

  1. adjective defiant, mischievous
    Synonyms: contrary, contumacious, disorderly, fractious, froward, headstrong, insubordinate, intractable, naughty, noncompliant, nonobservant, obstreperous, perverse, recalcitrant, refractory, resistive, uncompliant, undisciplined, unruly, wayward, willful
    Antonyms: accepting, behaving, nice, obedient, observant, submitting

ارجاع به لغت disobedient

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disobedient» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disobedient

لغات نزدیک disobedient

پیشنهاد بهبود معانی