امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disport

dɪˈspɔːrt dɪˈspɔːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive verb - intransitive
خوشی کردن، حرکات نشاط‌انگیزکردن، بازی کردن، تفریح کردن، تفریح

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- There the youths disported themselves to their heart's content.
- جوانان در آنجا تا دلشان می‌خواست خوشی کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disport

  1. verb To occupy oneself with amusement or diversion
    Synonyms: play, recreate, amuse, sport, divert
  2. verb To make a public and usually ostentatious show of
    Synonyms: show, sport, brandish, display, exhibit, expose, flash, frolic, flaunt, lark, rollick, parade, skylark, cavort, gambol, frisk, romp, run around, lark about
  3. noun Activity engaged in for relaxation and amusement
    Synonyms: play, recreation, diversion, fun, amusement, entertain, frolic, merriment, sport

ارجاع به لغت disport

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disport» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disport

لغات نزدیک disport

پیشنهاد بهبود معانی