امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Dispute

    dɪˈspjuːt / / ˈdɪspjuːt dɪˈspjuːt / / ˈdɪspjuːt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      disputed

    • شکل سوم:

      disputed

    • سوم‌شخص مفرد:

      disputes

    • وجه وصفی حال:

      disputing

    • شکل جمع:

      disputes

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive C2
    جدال کردن، مباحثه کردن link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - a bitter old man much given to disputing over any suggestions made by others
    - پیرمرد تندخویی که عادت دارد هرگونه پیشنهاد دیگران را مورد بحث و جدل قرار دهد
    - We will dispute every inch of our ground.
    - ما برای هر وجب از خاکمان ستیز خواهیم کرد.
    noun countable
    ستیزه، مشاجره، نزاع
    - the philosophers' dispute over the meaning of justice
    - بحث فلاسفه درباره‌ی معنی عدالت
    - a philosophical dispute
    - بحث فلسفی
    - The two countries submitted their border dispute to an international court.
    - دو کشور مناقشات مرزی خود را به دادگاه بین‌المللی ارجاع کردند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد dispute

    1. noun argument
      Synonyms:
      disagreement discussion controversy debate conflict quarrel altercation squabble bickering row strife friction words falling-out uproar disturbance commotion fuss fracas misunderstanding discord contention variance dissension polemic tiff wrangle brawl broil flare-up rumpus hubbub beef miff fireworks feud brouhaha embroilment bone of contention
      Antonyms:
      agreement
    1. verb argue
      Synonyms:
      debate discuss quarrel contend contest challenge deny contradict refute disprove impugn rebut question dispute bicker wrangle squabble clash altercate doubt controvert gainsay negate confute pick a bone take on lock horns bump heads hassle agitate brawl canvass moot kick around thrash out toss around have at disaffirm jump on one’s case discept quibble
      Antonyms:
      agree give in go along

    Collocations

    • beyond dispute

      غیرقابل بحث، قطعی، واضح، بی‌چون و چرا

    • in dispute

      قابل بحث، مورد بحث، مورد مذاکره، تحت بررسی

    ارجاع به لغت dispute

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dispute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dispute

    لغات نزدیک dispute

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی