امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disqualify

dɪˈskwɑːləfaɪ dɪsˈkwɒlɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    disqualified
  • شکل سوم:

    disqualified
  • سوم‌شخص مفرد:

    disqualifies
  • وجه وصفی حال:

    disqualifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb C2
سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردودکردن (در امتحان و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- His lack of sufficient education and experience disqualified him for this job.
- نداشتن تحصیلات و تجربه‌ی کافی موجب سلب صلاحیت او از این شغل گردید.
- Since the accused was the judge's own brother, he had to disqualify himself.
- چون متهم برادر قاضی بود، قاضی از خود سلب صلاحیت کرد.
- Two infringements of the rules will disqualify a player.
- دو مورد تخلف از مقررات موجب محروم شدن بازیکن خواهد شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disqualify

  1. verb be unfit for; be ineligible
    Synonyms: bar, bate, debar, disable, disenable, disentitle, disfranchise, eighty-six, except, exclude, impair, incapacitate, invalidate, nix, not make the cut, paralyze, preclude, prohibit, rule out, suspend, unfit, weaken
    Antonyms: allow, be eligible, capacitate, fit, permit, qualify

لغات هم‌خانواده disqualify

ارجاع به لغت disqualify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disqualify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disqualify

لغات نزدیک disqualify

پیشنهاد بهبود معانی