گذشتهی ساده:
doggedشکل سوم:
doggedسومشخص مفرد:
dogsوجه وصفی حال:
doggingشکل جمع:
dogsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(عامیانه) مدت مدید
زندگی ناخوشایند، زندگی سگی، زندگی فلاکتبار، زندگی رقتآور، زندگی توأم با رنج
کسی که چیزی را نه خودش مصرف میکند، نه میگذارد دیگران از آن استفاده ببرند، مناعالخیر، آدم بخیل
(عامیانه) با حداقل کوشش عمل کردن یا انجام دادن، از سر سیری انجام دادن
بیچاره کردن یا شدن، تباه کردن، نابود کردن
نوبت خوششانسی هر کسی روزی فرا میرسد.
دیر یا زود نوبت موفقیت هرکسی فرا خواهد رسید
(عامیانه) نابسامان شدن، خراب شدن
گذشتهها را فراموش کردن، نبش قبر نکردن گذشته، اتفاقات گذشته را به حال خود گذاشتن و پی آنها را نگرفتن
(امریکا - عامیانه) تظاهر به ثروت و مقام و اشرافیت و غیره کردن، پز دادن
آدم پیر یا سرسخت را وادار به ترک روش (عادت) کردن
مثل سگ کار کردن، خیلی سخت کار کردن، بهشدت کار کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dog» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dog