امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Download

    ˈdaʊnloʊd ˌdaʊnˈləʊd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      downloaded

    • شکل سوم:

      downloaded

    • سوم‌شخص مفرد:

      downloads

    • وجه وصفی حال:

      downloading

    • شکل جمع:

      downloads

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - intransitive verb - transitive A2
    کامپیوتر بارگیری کردن، دانلود کردن، بارگیری شدن، دانلود شدن (دریافت اطلاعات از طریق شبکه یا اینترنت)
    اصطلاحات و لغات مربوط به کامپیوتر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - You can download the Fast Dictionary from the App Store and Play Store.
    - شما می‌توانید فست‌دیکشنری را از App Store و Play Store بارگیری کنید.
    - I clicked on the link and waited for the file to download.
    - روی پیوند کلیک کردم و منتظر شدم تا فایل بارگیری شود.
    noun countable uncountable
    کامپیوتر بارگیری، دانلود
    - The download completed.
    - بارگیری تمام شد.
    - The download button is not working on this website.
    - دکمه‌ی دانلود در این وب‌سایت کار نمی‌کند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد download

    1. verb transfer data from one computer system to another
      Synonyms: boot up, compute, computerize, crunch numbers, digitize, initialize, input, keyboard, key in, load, log in, log out, program, run

    ارجاع به لغت download

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «download» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/download

    لغات نزدیک download

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند