امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Drench

drentʃ drentʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    drenched
  • شکل سوم:

    drenched
  • سوم‌شخص مفرد:

    drenches
  • وجه وصفی حال:

    drenching
  • شکل جمع:

    drenches

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
خیساندن، نوشانیدن، آب دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a salad drenched in brandy
- سالادی که در براندی خوابانده شده است
- a rain drenched forest
- جنگل خیس از باران
- to administer a drench to a horse
- داروی آبگونه به اسب خوراندن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drench

  1. verb wet thoroughly
    Synonyms: deluge, dip, douse, drown, duck, dunk, flood, imbrue, immerse, impregnate, inundate, pour, saturate, seethe, soak, sodden, sop, souse, steep, submerge, teem
    Antonyms: dry, parch

ارجاع به لغت drench

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drench» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drench

لغات نزدیک drench

پیشنهاد بهبود معانی