امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    A Drop In The Bucket

    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    در انگلیسی بریتانیایی از a drop in the ocean استفاده می‌شود.

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    idiom C2
    انگلیسی آمریکایی خیلی ناچیز، بسیار اندک، خیلی کم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - All the money we raised was just a drop in the bucket.
    - مقدار پولی که جمع کردیم خیلی ناچیز بود.
    - For a city the size of Tehran, our clean-up initiative was merely a drop in the ocean.
    - برای شهری به اندازه‌ی تهران، ابتکار پاکسازی ما صرفاً یک اقدام بسیار اندک بود.
    - 5,000 new schools are to be built, but this is just a drop in the bucket for such a vast country.
    - ۵۰۰۰ مدرسه در دست احداث هستند، اما این تعداد برای کشوری به این وسعت بسیار اندک است.
    - My efforts to reduce plastic waste seem like a drop in the ocean when the environment pollution problem is so vast.
    - وقتی مشکل آلودگی زیست‌محیطی تا این اندازه گسترده است، تلاش‌های من برای کاهش زباله‌های پلاستیکی ناچیز به نظر می‌رسد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد a drop in the bucket

    1. noun a very small amount compared to the amount needed
      Synonyms: band-aid, bit, cosmetic measure, disappointment, drop in the ocean, drop in the ocean, lick and a promise, miniscule amount, not enough, pittance, small amount, small change, small change, small potatoes, small potatoes, small quantity, speck, spit in the sea, too little too late, trifle, trivial amount

    ارجاع به لغت a drop in the bucket

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «a drop in the bucket» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drop-in-the-bucket

    لغات نزدیک a drop in the bucket

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی