امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Drowse

    draʊz draʊz
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun adverb
    خواب‌آلود کردن، کند شدن، چرت زدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - She drowsed off and then awoke with a start.
    - او به خواب سبکی فرو رفت و سپس از خواب پرید.
    - I drowsed away the afternoon.
    - بعد از ظهر را با خواب‌آلودگی گذراندم.
    - I nudged the driver because he was falling into a drowse.
    - با آرنج به راننده زدم؛ چون داشت چرت می‌زد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد drowse

    1. verb Sleep lightly or for a short period of time
      Synonyms: snooze, doze, nap, nod
    2. noun A light fitful sleep
      Synonyms: doze

    ارجاع به لغت drowse

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «drowse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drowse

    لغات نزدیک drowse

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند