امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Dump Truck

    ˈdəmpˈtrək dʌmptrʌk
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      dump trucks

    توضیحات

    شکل نوشتاری این لغت در انگلیسی بریتانیایی: dumper truck

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    dump truck, کامیون کمپرسی، دامپتراک
    انگلیسی آمریکایی کامیون کمپرسی، دامپتراک

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - The large dump truck blocked traffic as it unloaded its contents at the construction site.
    - کامیون کمپرسی بزرگ هنگام تخلیه‌ی بار در محل ساخت‌وساز، جلو رفت‌وآمد را گرفت.
    - My father is wants to buy a new dump truck.
    - پدرم می‌خواهد کامیون کمپرسی جدیدی بخرد.
    - The dumper truck's loud engine could be heard from several blocks away.
    - صدای موتور کامیون کمپرسی از چند بلوک آن طرف‌تر شنیده می‌شد.
    - The loud noise of the dump truck's engine woke up the neighborhood early in the morning.
    - صدای بلند موتور دامپتراک صبح زود محله را از خواب بیدار کرد.
    noun slang informal
    ناپسند کون گنده
    - He couldn't help but stare at her dump truck as she walked by.
    - وقتی از کنارش گذشت، نتونست به کون گنده‌اش خیره نشه.
    - He touched her dump truck and make her angry.
    - دستی به کون گنده‌اش زد و اون رو عصبانی کرد.
    - The woman had a dump truck that drew everyone's attention.
    - آن زن کون گنده‌ای داشت که توجه همه را به خود جلب می‌کرد.
    - She tried to hide her dump truck with loose-fitting clothes.
    - سعی کرد با پوشیدن لباس‌های گشاد، کون گنده‌اش رو قایم کنه.
    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت dump truck

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dump truck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dump-truck

    لغات نزدیک dump truck

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند