معنی ecclesiastical به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ɪˌkliːziˈæstɪkl ɪˌkliːziˈæstɪkl

معنی و نمونه‌جمله

adjective

کلیسیایی، روحانی، کشیشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- ecclesiastical Latin

- لاتین کهن مسیحی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ecclesiastical

adjective churchly

Synonyms: clerical, diaconal, episcopal, holy, ministerial, orthodox, parochial, pastoral, religious, sectarian, spiritual

ارجاع به لغت ecclesiastical

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «ecclesiastical» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ecclesiastical

لغات نزدیک ecclesiastical

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return