امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Eldest

    ˈeldɪst ˈeldɪst
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      elder

    • صفت عالی:

      oldest

    معنی و نمونه‌جمله

    adjective B1
    (فرزند، برادر و غیره) بزرگ، ارشد، بزرگ‌ترین، مسن‌ترین

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - (one's) eldest child
    - فرزند ارشد، نخست‌زاد
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد eldest

    1. noun The offspring who came first in the order of birth
      Synonyms: firstborn
    2. adjective First in order of birth
      Synonyms: firstborn

    ارجاع به لغت eldest

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «eldest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/eldest

    لغات نزدیک eldest

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند