امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Embrace

ɪmˈbreɪs ɪmˈbreɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    embraced
  • شکل سوم:

    embraced
  • سوم‌شخص مفرد:

    embraces
  • وجه وصفی حال:

    embracing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
(با میل) پذیرفتن، استفاده کردن از

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- to embrace an opportunity.
- از فرصت استفاده کردن.
- after the war, the Japanese began to embrace Western ways.
- بعد از جنگ، ژاپنی‌ها شروع به پذیرش روش‌های غربی کردند.
- to embrace a new profession.
- حرفه‌ی جدید را با رغبت آغاز کردن.
verb - transitive verb - intransitive
احاطه کردن، فرا گرفتن (دور چیزی)، گردگیری کردن
- an isle embraced by the blue sea.
- جزیره‌ی کوچکی که دریای نیلگون گرداگرد آن را گرفته است.
verb - transitive
شامل بودن، در بر داشتن، حاوی بودن
- biology also embraces botany and zoology.
- زیست‌شناسی، گیاه‌شناسی و جانورشناسی را هم در بر می‌گیرد.
verb - transitive verb - intransitive
در آغوش گرفتن، در بغل گرفتن، بغل کردن
- she embraced and kissed her son.
- پسر خود را بغل کرد و بوسید.
- they embraced and wept.
- آنان یکدیگر را در آغوش گرفتند و گریستند.
noun
در آغوش گیری، آغوش
- she felt safe in her mother's embrace.
- در آغوش مادرش احساس مصونیت می‌کرد.
verb - transitive
متوجه شدن، دریافتن، درک کردن
- her glance embraced the scene.
- نگاهش متوجه صحنه شد.
verb - transitive
حقوق (به طور غیر قانونی به هیئت منصفه دستور دادن یا آن را تحت تاثیر قرار دادن) اعمال نفوذ کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embrace

  1. verb hold tightly in one’s arms
    Synonyms: bear hug, clasp, clinch, cling, clutch, cradle, cuddle, encircle, enfold, entwine, envelop, fold, fondle, grab, grasp, grip, hug, lock, nuzzle, press, seize, snuggle, squeeze, take in arms, wrap
    Antonyms: let go, release
  2. verb include in one’s beliefs; take into account
    Synonyms: accept, accommodate, admit, adopt, avail oneself of, comprehend, comprise,contain, cover, deal with, embody, enclose, encompass, espouse, get into, go in for, grab, have, incorporate, involve, make use of, provide for, receive, seize, subsume, take advantage of, take in, take on, take up, welcome
    Antonyms: disbelieve, distrust, exclude, reject, shun

ارجاع به لغت embrace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embrace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/embrace

لغات نزدیک embrace

پیشنهاد بهبود معانی