امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Employ

ɪmˈplɔɪ ɪmˈplɔɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    employed
  • شکل سوم:

    employed
  • سوم‌شخص مفرد:

    employs
  • وجه وصفی حال:

    employing
  • شکل جمع:

    employs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
استفاده کردن، به‌ کار گماشتن، استخدام کردن، مشغول کردن، به‌ کار گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He is employed by the government.
- او در استخدام دولت است.
- activities in which the capacities and talents of the student might best be employed
- فعالیت‌هایی که در آن استعدادها و علایق دانشجو به بهترین وجه به‌ کار گرفته می‌شوند
- to employ iron girders in building construction
- به‌ کار بردن تیرآهن در ساختن بنا
- to employ questionable methods in business
- در بازرگانی از روش‌های انتقادپذیر استفاده کردن
- This factory will employ one thousand new workers.
- این کارخانه هزار کارگر جدید خواهد گرفت.
- to employ oneself in study
- خود را به مطالعه مشغول کردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun uncountable
استخدام، به کار گماری، گمارش
- She is in the employ of a private company.
- او در استخدام یک شرکت خصوصی است.
noun countable
شغل، اشتغال
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد employ

  1. verb make use of
    Synonyms: apply, bestow, bring to bear, engage, exercise, exert, exploit, fill, handle, keep busy, manipulate, occupy, operate, put to use, spend, take up, use, use up, utilize
    Antonyms: ignore, misuse, shun, unemploy
  2. verb give money in exchange for work performed
    Synonyms: bring on board, come on board, commission, contract, contract for, engage, enlist, hire, ink, obtain, place, procure, put on, retain, secure, sign on, sign up, take on, truck with
    Antonyms: fire, lay off, let go

لغات هم‌خانواده employ

ارجاع به لغت employ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «employ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/employ

لغات نزدیک employ

پیشنهاد بهبود معانی