امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Enclosure

ɪnˈkloʊʒər ɪnˈkləʊʒə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    enclosures

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
چاردیواری، محوطه، دیوار، حصارکشی، چینه‌کشی، حصار، چینه، ضمیمه، (جمع) ضمائم، پیوست، میان‌بار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun
پیوست، در جوف، حصار
- Each envelope contained several enclosures.
- هر پاکت حاوی چندین ضمیمه بود.
- We were led through a fenced enclosure.
- ما را از جای نرده‌بندی‌شده‌ای عبور دادند.
- They keep the cow in a small enclosure.
- گاو را در محوطه‌ی کوچکی نگاه‌داری می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enclosure

  1. noun area bounded by something
    Synonyms:
    asylum aviary bowl building cage camp cell close coliseum coop corral court courtyard den dungeon garden ghetto hutch jail pale park patch pen place plot pound precinct prison quad quadrangle region room stadium stockade sty vault walk yard zone
    Antonyms:
    open
  1. noun something included with a letter
    Synonyms:
    check circular copy document form information money printed matter questionnaire

ارجاع به لغت enclosure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enclosure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enclosure

لغات نزدیک enclosure

پیشنهاد بهبود معانی