امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Encompass

ɪnˈkʌmpəs ɪnˈkʌmpəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    encompassed
  • شکل سوم:

    encompassed
  • سوم‌شخص مفرد:

    encompasses
  • وجه وصفی حال:

    encompassing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
دورگرفتن، احاطه کردن، حلقه زدن، دارا بودن، شامل بودن، دربرگرفتن، محاصره کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the encompassing mountain ranges
- رشته کوه‌های پیراگیر (محصورکننده)
- A thick fog encompassed the building.
- مه غلیظی ساختمان را در برگرفت.
- The book encompasses a variety of subjects.
- کتاب مطالب متنوعی را در بر دارد.
- to encompass the city's destruction
- موجب نابودی شهر شدن
- A difficult dramatic part which few actors can encompass.
- نقش نمایشی دشوار که بازیگران معدودی قادر به ایفای آن هستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد encompass

  1. verb surround, circumscribe
    Synonyms: beset, circle, compass, encircle, enclose, envelop, environ, gird, girdle, hem in, ring
  2. verb include, contain
    Synonyms: admit, comprehend, comprise, cover, embody, embrace, have, hold, incorporate, involve, subsume, take in
    Antonyms: exclude

ارجاع به لغت encompass

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «encompass» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/encompass

لغات نزدیک encompass

پیشنهاد بهبود معانی