امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Enhanced

    ɪnˈhænst ɪnˈhɑːnst
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      enhances

    • وجه وصفی حال:

      enhancing

    • صفت تفضیلی:

      more enhanced

    • صفت عالی:

      most enhanced

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    بهبهودیافته، بهترشده، تقویت‌شده، افزایش‌یافته، بیشترشده، پیشرفته (شده)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - enhanced versions
    - (نسخه) ورژن‌های بهبهودیافته
    - Her enhanced beauty was the result of a good night's sleep rather than makeup.
    - زیباییِ بیشترشده‌اش نتیجه‌ی خواب خوب شبانه بود تا آرایش.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد enhanced

    1. verb to increase or seek to increase the importance or reputation of by favorable publicity
      Synonyms:
      promoted publicized boosted touted puffed ballyhooed
    1. verb increase
      Synonyms:
      increased improved raised lifted enlarged amplified magnified heightened sharpened aggravated deepened elevated exaggerated intensified embellished adorned beautified flattered
      Antonyms:
      decreased reduced lowered minimized worsened fixed
    1. verb to look good on or with
      Synonyms:
      become suited flattered
    1. verb to endow with beauty and elegance by way of a notable addition
      Synonyms:
      beautified adorned embellished graced

    لغات هم‌خانواده enhanced

    • adjective
      enhanced

    ارجاع به لغت enhanced

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «enhanced» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enhanced

    لغات نزدیک enhanced

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی