امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Enmesh

    enˈmeʃ ɪnˈmeʃ ɪnˈmeʃ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      enmeshed

    • شکل سوم:

      enmeshed

    • سوم شخص مفرد:

      enmeshes

    • وجه وصفی حال:

      enmeshing

    توضیحات

    همچنین می‌توان از inmesh به‌ جای enmesh استفاده کرد.

    معنی و نمونه‌جمله

    verb - transitive
    در دام نهادن، گرفتارکردن، در شبکه نهادن، مثل تور و پارچه پشته‌بندی سوراخ‌دار کردن
    - The whole country was enmeshed in turmoil.
    - کشور سرتاسر دستخوش آشوب بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد enmesh

    1. verb involve in a situation
      Synonyms: box in, catch, drag into, draw in, embroil, ensnare, entangle, entrap, hook, implicate, incriminate, lay a trap for, lay for, make party to, net, snare, snarl, tangle, trammel, trap
      Antonyms: exclude, leave out

    ارجاع به لغت enmesh

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «enmesh» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enmesh

    لغات نزدیک enmesh

    پیشنهاد بهبود معانی