امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ennui

ˌɑːnˈwiː ɒnˈwiː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
ادبی بی‌دل‌ودماغی، بی‌حالی، ملالت، بی‌حوصلگی، خستگی (فکری و روحی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She tried to fight off the ennui that washed over her during the mundane office meetings
- سعی می‌کرد با بی‌دل‌ودماغی‌ای که در جلسات اداری روزمره بر او چیره می‌شد سروکله بزند.
- As the summer heat dragged on, a sense of ennui settled over the town.
- با طولانی شدن گرمای تابستان، حس بی‌حالی در شهر حاکم شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ennui

  1. noun boredom
    Synonyms: apathy, blahs, blues, dejection, depression, dissatisfaction, doldrums, dumps, fatigue, ho hums, lack of interest, languidness, languor, lassitude, listlessness, melancholy, sadness, satiety, spiritlessness, surfeit, tedium, weariness, yawn
    Antonyms: energy, enthusiasm, excitement, liveliness, vigor

ارجاع به لغت ennui

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ennui» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ennui

لغات نزدیک ennui

پیشنهاد بهبود معانی