امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Enterprising

ˈent̬ərpraɪzɪŋ ˈentəpraɪzɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌پروا در اقدام به کارهای مهم، دلدار، بی‌باک ،دل به دریا زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- enterprising farmers who expanded their land holdings
- کشاورزان بلندهمتی که زمین‌های کشاورزی خود را توسعه دادند
- a merchant who has made a number of enterprising journeys
- بازرگانی که سفرهای متعدد تجاری انجام داده است
- an enterprising young man
- جوان با پشتکار و اهل ریسک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enterprising

  1. adjective resourceful, energetic
    Synonyms: active, advancing, adventurous, aggressive, alert, ambitious, aspiring, audacious, bold, busy, coming on strong, craving, daring, dashing, diligent, driving, eager, enthusiastic, go-ahead, go-go, gumptious, hard ball, hardworking, hungry, hustling, industrious, intrepid, itching, keen, lively, lusting, peppy, progressive, pushing, ready, self-starting, snappy, spanking, spark plug, spirited, stirring, take-over, up-and-coming, venturesome, vigorous, yearning, zealous, zippy
    Antonyms: inactive, passive, unadventurous, unambitious, unenthused, unimaginative, unresourceful

ارجاع به لغت enterprising

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enterprising» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enterprising

لغات نزدیک enterprising

پیشنهاد بهبود معانی