معنی entrepot به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈɒntrəpəʊˈɑːntrəpoʊ ˈɒntrəpəʊˈɑːntrəpoʊ

معنی و نمونه‌جمله

انبار، انبار کالا، انبار موقتی، مرکز بازرگانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- They are planning to turn Bushehr into the main entrepôt of the Persian Gulf.

- آن‌ها می‌خواهند بوشهر را تبدیل به شاه‌بندر اصلی خلیج فارس بکنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد entrepot

noun A port where merchandise can be imported and then exported without paying import duties

Synonyms: transshipment center
noun A depository for goods

Synonyms: storehouse, depot, storage, store

ارجاع به لغت entrepot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «entrepot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/entrepot

لغات نزدیک entrepot

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند