معنی evident به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈevɪdnt ˈevɪdnt

آخرین به‌روزرسانی: ۹ دی ۱۴۰۲

صفت تفضیلی:
more evident
صفت عالی:
most evident

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

آشکار، معلوم، روشن، واضح، هویدا، پیدا، مبرهن، مشهود، معلوم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- It is evident that you don't agree with me.

- معلوم است که با من موافق نیستید.

- The joy on her face was evident as she received the news of her promotion.

- وقتی خبر ترفیعش را گرفت، خوشحالی در چهره‌اش مشهود بود.

- an evident erasure in the manuscript

- مخدوش‌شدگی آشکار در دست‌نوشته

- His anger was evident.

- خشم او آشکار بود.

- His leadership qualities soon became evident.

- استعداد رهبری او خیلی زود مبرهن شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد evident

adjective apparent, clear

Synonyms:

obvious clear plain visible noticeable distinct straightforward palpable tangible unmistakable indisputable incontrovertible incontestable manifest unambiguous perceptible crystal clear clear-cut open-and-shut plain as day logical reasonable fact barefaced axiomatic

Antonyms:

hidden unknown unclear uncertain vague obscure secret indefinite disputable mistakable unsure

لغات هم‌خانواده evident

adjective
evident

adverb
evidently

ارجاع به لغت evident

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «evident» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/evident

لغات نزدیک evident

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!