امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Excruciate

ɪkˈskruːʃiːˌeɪt ɪksˈkruːʃɪeɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
آزار دادن، شکنجه کردن، بر صلیب آویختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a man excruciated by a toothache
- مردی که دچار دندان درد شدید بود
- Modern music excruciated him.
- موسیقی امروزی او را زجر می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد excruciate

  1. verb To bring great harm or suffering to
    Synonyms: torment, torture, rack, afflict, agonize, anguish, curse, plague, scourge, smite, strike

ارجاع به لغت excruciate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «excruciate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/excruciate

لغات نزدیک excruciate

پیشنهاد بهبود معانی