امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Exhaust

ɪɡˈzɑːst ɪɡˈzɔːst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    exhausted
  • شکل سوم:

    exhausted
  • سوم‌شخص مفرد:

    exhausts
  • وجه وصفی حال:

    exhausting
  • شکل جمع:

    exhausts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb C1
اگزوز، خروج (بخار)، در رو، مفر، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، خسته کردن، از پای در آوردن، تمام کردن، بادقت بحث کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- to exhaust the air from a container
- هوای محفظه‌ای را بیرون کشیدن
- to exhaust a wine cask
- بشکه‌ی شراب را خالی کردن
- to exhaust one's resources
- منابع خود را تا آخر مصرف کردن
- The world's oil reserves will be exhausted in a few decades.
- ذخایر نفتی جهان تا چند دهه‌ی دیگر تمام خواهد شد.
- My patience was being exhausted.
- صبرم داشت تمام می‌شد.
- to exhaust an oil well
- چاه نفت را خالی کردن
- to exhaust a bank account
- حساب بانکی را خالی کردن
- War exhausts nations.
- جنگ ملت‌ها را فرسوده می‌کند.
- You look exhausted!
- تو کاملاً خسته به نظر می‌رسی!
- Writing this dictionary exhausts me.
- نگارش این فرهنگ مرا فرسوده می‌کند.
- exhausted soil
- خاک فرسوده (بی‌قوت)
- He exhausted the subject of Kennedy's assassination.
- او موضوع قتل کندی را به طور کامل بررسی کرد.
- The engine exhausts through a long pipe.
- دود موتور از لوله‌ی بلندی خارج می‌شود.
- exhaust muffler
- صداگیر اگزوز، صداخفه کن اگزوز
- exhaust pipe
- لوله‌ی اگزوز
- exhaust fan
- پنکه هواکش
- Engine exhaust asphyxiated him.
- برون‌دمه‌ی موتور (گاز موتور) او را خفه کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exhaust

  1. verb tire or wear out
    Synonyms: bankrupt, burn out, conk out, cripple, debilitate, disable, do in, drain, draw, enervate, enfeeble, fag, fatigue, frazzle, impoverish, overdo, overexert, overextend, overfatigue, overtire, overwork, peter out, poop, poop out, prostrate, run ragged, sap, suck dry, tucker, use up, weaken, wear down, weary
    Antonyms: animate, invigorate, refresh
  2. verb consume, use up
    Synonyms: bankrupt, bleed dry, deplete, devour, dispel, disperse, dissipate, drain, draw, dry, eat, eat up, empty, expend, finish, impoverish, run out, run through, spend, squander, strain, suck dry, take last of, void, wash up, waste
    Antonyms: refresh, replenish

ارجاع به لغت exhaust

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exhaust» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/exhaust

لغات نزدیک exhaust

پیشنهاد بهبود معانی