امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Exigent

ˈeksədʒnt / / ˈeɡzə- ˈeksədʒnt / / ˈeɡzə-
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

ضروری، مبرم، محتاج به اقدام یا کمک فوری، فشارآور،بحرانی، مصر، تحمیلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Tax reform is exigent.
- اصلاح مالیات‌ها فوری و فوتی است.
- an exigent employer
- کارفرمای سخت‌گیر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exigent

  1. adjective urgent, pressing
    Synonyms: acute, burning, clamant, clamorous, constraining, critical, crucial, crying, imperative, importunate, insistent, instant, menacing, necessary, needful, threatening
    Antonyms: ordinary, unpressured, usual
  2. adjective difficult, taxing
    Synonyms: arduous, burdensome, demanding, exacting, grievous, hard, harsh, onerous, oppressive, rigorous, severe, stiff, strict, stringent, superincumbent, tough, weighty
    Antonyms: easy, facile, unpressured

ارجاع به لغت exigent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exigent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/exigent

لغات نزدیک exigent

پیشنهاد بهبود معانی