امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Explicate

ˈeksplɪkeɪt ˈeksplɪkeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    explicated
  • شکل سوم:

    explicated
  • سوم‌شخص مفرد:

    explicates
  • وجه وصفی حال:

    explicating

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
تفسیرکردن، تأویل کردن، توضیح دادن، روشن کردن، ظاهرکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Each student must define and explicate his values.
- هریک از دانشجویان باید ارزش‌های خود را تعریف و روشن کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد explicate

  1. verb clarify, expand
    Synonyms: amplify, clear up, construe, demonstrate, develop, dilate, elucidate, enlarge upon, enucleate, expatiate, explain, expound, give the big picture, illustrate, interpret, make clear, make explicit, make plain, run down, spell out, tell why, unfold, untangle, work out
    Antonyms: cloud, complicate, confuse, mystify, obscure, tangle

ارجاع به لغت explicate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «explicate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/explicate

لغات نزدیک explicate

پیشنهاد بهبود معانی