امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Extra

ˈekstrə ˈekstrə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    extras

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb A2
زیادی، زائد، فوق‌العاده، اضافی، بزرگ، یدکی، (پیشوند) خارجی، بسیار، خیلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- If you are cold, take an extra blanket.
- اگر سردت می‌شود یک پتوی دیگر هم بردار.
- They are bringing extra land under cultivation.
- دارند زمین‌های بیشتری را زیر کشت می‌برند.
- You have to pay extra for transportation.
- برای حمل‌و‌نقل باید هزینه‌ی اضافه بدهید.
- extra costs
- هزینه‌های اضافی
- Tonight I have guests and I'll need extra help.
- امشب مهمان دارم و به کمک بیشتری نیازمندم.
- Extra passengers will be sent by another plane.
- مسافران اضافی با هواپیمای دیگری فرستاده خواهند شد.
- The only extras she used were onions and sugar.
- تنها افزودنی‌هایی که به کار برد، عبارت‌بود از: پیاز و شکر.
- extra good quality
- کیفیت بسیار خوب
- We sell large and extra-large hats.
- ما کلاه‌های بزرگ و خیلی بزرگ می‌فروشیم.
- extra-long
- خیلی دراز (بلند)
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد extra

  1. adjective accessory; excess
    Synonyms: added, additional, ancillary, another, auxiliary, beyond, button, extraneous, extraordinary, fresh, further, fuss, gingerbread, gravy, ice, in addition, inessential, in reserve, in store, lagniappe, leftover, more, needless, new, one more, optional, other, over and above, perk, plus, redundant, reserve, spare, special, superfluous, supernumerary, supplemental, supplementary, surplus, tip, unnecessary, unneeded, unused
    Antonyms: basic, elementary, essential, fundamental, integral, necessary
  2. adverb particularly
    Synonyms: considerably, especially, exceptionally, extraordinarily, extremely, markedly, noticeably, rarely, remarkably, uncommon, uncommonly, unusually
  3. noun accessory
    Synonyms: addendum, addition, adjunct, affix, appendage, appurtenance, attachment, bonus, complement, extension, supernumerary, supplement
    Antonyms: basic, essential, fundamental, necessity

Idioms

  • go the extra mile

    سنگ‌تمام گذاشتن، از دل‌وجان مایه گذاشتن، تمام تلاش خود را به کار بستن، با تمام وجود تلاش کردن

ارجاع به لغت extra

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «extra» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/extra

لغات نزدیک extra

پیشنهاد بهبود معانی