امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Facet

ˈfæsɪt ˈfæsɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
بعد، جنبه، منظر
- the various facets of her personality
- جنبه‌های گوناگون شخصیت او
- There are several facets to this problem.
- این مسئله چندین جنبه دارد.
noun countable
(جواهرات و سنگ‌های قیمتی) تراش، سطح
- The diamond had many facets that sparkled in the sunlight.
- الماس تراش‌های زیادی داشت که در آفتاب می‌درخشید.
- sparkling facets
- تراش‌های درخشان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد facet

  1. noun surface; aspect
    Synonyms: angle, appearance, character, face, feature, front, hand, level, obverse, part, phase, plane, side, slant, switch, twist

ارجاع به لغت facet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «facet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/facet

لغات نزدیک facet

پیشنهاد بهبود معانی