معنی fallout به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈfɑːlaʊt ˈfɔːlaʊt

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun

بارش رادیواکتیو، بارش برتابشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

noun

ذرات رادیواکتیو، خردیزه‌های برتابشی

noun

پیامد، نتیجه، پس‌آیند

- The country is still suffering from the fallouts of that wrong policy.

- کشور هنوز از عواقب آن سیاست غلط رنج می‌برد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fallout

noun radioactivity

Synonyms: radioactive dust, radioactive waste

ارجاع به لغت fallout

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «fallout» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fallout

لغات نزدیک fallout

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی