معنی fang به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

fæŋ fæŋ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

دندان ناب، دندان انیاب (در سگ و مانند ان)، نیش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- The wolf growled and showed its fangs.

- گرگ غرید و دندان‌های (نیش) خود را نشان داد.

- ... in the breath of a dragon and the fang of a tiger

- (عنصری) .... در دم اژدها و یشک پلنگ

- to pull out the fangs of a snake

- نیش مار را کشیدن (کندن)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fang

noun A dental process

Synonyms: tooth, tusk, canine-tooth, prong

ارجاع به لغت fang

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «fang» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fang

لغات نزدیک fang

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند