امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fare

fer feə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fares

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B1
کرایه، کرایه مسافر، مسافر کرایه‌ای، خوراک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The fare is cheaper on Saturdays and Sundays.
- کرایه روزهای شنبه و یکشنبه ارزان‌تر است.
- Some taxi drivers charge an unfair fare when they see one is in hurry.
- بعضی از رانندگان تاكسی وقتی می‌بینند كسی عجله دارد كرایه‌ی غیرمنصفانه‌ای می‌گیرند.
- The prisoners fared plainly: bread and cheese.
- زندانیان خوراک ساده می‌خوردند: نان و پنیر.
- What is the bus fare to Isfahan?
- کرایه‌ی اتوبوس تا اصفهان چقدر است؟
- Our fare consisted of bread and onions.
- خوراک ما عبارت‌‌بود‌از: نان و پیاز.
- How did it fare with him?
- چه به سرش آمد؟
- How are the lambs faring?
- گوسفندان چطورند؟
- the fare in this restaurant
- خوراک این رستوران
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
گذراندن، گذران کردن
- He fared into the marshes.
- به مرداب‌ها می‌رفت.
- He fared well on his trip.
- سفرش خوب انجام شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fare

  1. noun amount charged for transportation
    Synonyms: book, charge, check, expense, passage, price, slug, tariff, ticket, token, toll
  2. noun food served at meals
    Synonyms: commons, diet, eatables, eats, edibles, meals, menu, provision, rations, slop, sustenance, swill, table, victuals
  3. verb get along; turn out
    Synonyms: advance, do, get by, get on, go, handle, happen, hie, journey, make headway, make out, manage, muddle through, pass, proceed, progress, prosper, prove, shift, stagger

ارجاع به لغت fare

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fare» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fare

لغات نزدیک fare

پیشنهاد بهبود معانی