امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fascicle

ˈfæsɪkəl ˈfæsɪkl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

noun
دسته یا مجموعه کوچک الیاف، (کالبدشناسی)دسته‌ای از رشته‌های عضلانی که عضله را تشکیل می‌دهند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun
دسته، جزوه، کراسه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fascicle

  1. noun A connected group of things
    Synonyms: group, bundle, cluster, installment
  2. noun A bundle of fibers (especially nerve fibers)
    Synonyms: fasciculus, fascicule, bunch, fiber bundle, bundle, cluster, fibre-bundle, collection

ارجاع به لغت fascicle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fascicle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fascicle

لغات نزدیک fascicle

پیشنهاد بهبود معانی