امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fatal

ˈfeɪtl ˈfeɪtl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
کشنده، مهلک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a fatal wound
- زخم کشنده
- a fatal mistake
- اشتباه مرگبار
- Finally the fatal day arrived.
- بالأخره آن روز سرنوشت‌ساز فرارسید.
- the fatal eruption of the volcano
- فوران ویرانگر آتشفشان
- The fatal thread of his life ran out.
- سرنخ (سرنوشت) زندگانی او به آخر رسید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fatal

  1. adjective deadly, lethal
    Synonyms: baleful, baneful, calamitous, cataclysmic, catastrophic, deathly, destructive, disastrous, fateful, final, ill-fated, ill-starred, incurable, inevitable, killing, malefic, malignant, mortal, mortiferous, noxious, pernicious, pestilent, pestilential, poisonous, ruinous, terminal, virulent
    Antonyms: healthful, life-giving, nourishing, vital, wholesome
  2. adjective critical, very important
    Synonyms: crucial, decisive, destined, determining, doomed, fateful, final, foreordained, inevitable, predestined, unlucky
    Antonyms: trivial, unimportant, unnecessary

ارجاع به لغت fatal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fatal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fatal

لغات نزدیک fatal

پیشنهاد بهبود معانی