امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Favorably

    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more favorably

    • صفت عالی:

      most favorably

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adverb
    با موافقت، توأم با رضایت، رضایت‌آمیز، رضایتمندانه، به‌‌نحو مطلوب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - The audience responded very favorably.
    - واکنش مخاطبان بسیار رضایتمندانه بود.
    - He speaks very favorably of your work.
    - او از کار تو بسیار تعریف می‌کند.
    adverb
    (در مقایسه) بهتر، بیشتر، بالاتر
    - Berlioz compared him favorably to Beethoven and Gluck.
    - برلیوز او را در مقایسه با بتهوون و گلوک، بهتر دانست.
    - The findings suggest that most participants responded favorably to this strategy.
    - یافته‌ها نشان می‌دهد که اکثر شرکت‌کنندگان بیشتر به این طرح رأی داده‌اند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد favorably

    1. adverb genially, in a kindly manner
      Synonyms: agreeably, amiably, approvingly, cordially, courteously, enthusiastically, fairly, generously, graciously, heartily, helpfully, positively, receptively, usefully, willingly, with approbation, with approval, without prejudice
      Antonyms: unfavorably, unfriendly
    2. adverb opportunely, advantageously
      Synonyms: auspiciously, conveniently, fortunately, happily, profitably, prosperously, satisfyingly, successfully, swimmingly, to one’s advantage, well
      Antonyms: disadvantageously, unfavorably

    ارجاع به لغت favorably

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «favorably» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/favorably

    لغات نزدیک favorably

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار