امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Federate

ˈfedəreɪt ˈfedəreɪt ˈfedəreɪt ˈfedəreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    federated
  • شکل سوم:

    federated
  • سوم‌شخص مفرد:

    federates
  • وجه وصفی حال:

    federating

معنی

adjective adverb
متحد، وابسته، هم‌پیمان، هم‌عهد کردن، متعهد کرد، تشکیل کشورهای متحد دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد federate

  1. verb Unite on a federal basis or band together as a league
    Synonyms: federalize, combine, unify, federalise, confederate, centralize
  2. verb To be formally associated, as by treaty
    Synonyms: align, ally, confederate, league
  3. adjective United under a central government
    Synonyms: federated

ارجاع به لغت federate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «federate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/federate

لغات نزدیک federate

پیشنهاد بهبود معانی