امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fetter

ˈfet̬ər ˈfetə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fettered
  • شکل سوم:

    fettered
  • سوم‌شخص مفرد:

    fetters
  • وجه وصفی حال:

    fettering
  • شکل جمع:

    fetters

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
بخو، پابند، زنجیر، (مجازاً) قید، مانع، مقید کردن، در زیر غل و زنجیر آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the fetters of the slaves
- غل و زنجیر بردگان
- to keep in fetters
- در غل و زنجیر نگهداری کردن
- political fetters
- موانع سیاسی
- fettered cows
- گاوهای غل‌و‌زنجیرشده
- Too many regulations have fettered traders.
- مقررات بیش‌از‌حد دست و پای تجار را بسته است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fetter

  1. verb tie up, hold
    Synonyms: bind, chain, check, clog, confine, cuff, curb, drag feet, encumber, hamper, hamstring, handcuff, hang up, hinder, hobble, hog-tie, hold captive, leash, manacle, put straitjacket on, repress, restrain, restrict, shackle, throw monkey wrench in, trammel
    Antonyms: free, let go, loose, loosen, release

ارجاع به لغت fetter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fetter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fetter

لغات نزدیک fetter

پیشنهاد بهبود معانی