امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Feverish

ˈfiːvrɪʃ ˈfiːvrɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more feverish
  • صفت عالی:

    most feverish

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تب‌دار، بی‌قرار، تب‌خیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The child's forehead felt feverish.
- پیشانی کودک داغ بود.
- a feverish patient
- بیمار تب‌دار
- a damp, feverish, unhealthy place
- محلی مرطوب و تب‌آور و ناسالم
- He couldn't sleep and his feverish thoughts were concentrated on tomorrow's game.
- خوابش نمی‌برد و افکار شوریده‌ی او متوجه مسابقه‌ی فردا بود.
- feverish activity
- فعالیت تب‌گونه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد feverish

  1. adjective having a high temperature
    Synonyms: above normal, aguey, burning, burning up, febrile, fevered, fiery, flushed, having the shakes, hectic, hot, inflamed, on fire, pyretic, running a temperature
    Antonyms: chilled, chilly, cold, freezing
  2. adjective excited, agitated
    Synonyms: burning, distracted, fervid, fevered, frantic, frenetic, frenzied, furious, heated, hectic, high-strung, impatient, keyed up, nervous, obsessive, overwrought, passionate, restless
    Antonyms: calm, collected, content, cool, easy-going, unexcited

ارجاع به لغت feverish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feverish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/feverish

لغات نزدیک feverish

پیشنهاد بهبود معانی