امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fieldwork

ˈfiːldwɜrːk ˈfiːldwɜːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
پروژه‌ی میدانی، کار میدانی
- The botanist's fieldwork in the rainforest helped discover several new plant species.
- کار میدانی گیاه‌شناس در جنگل‌های بارانی به کشف چندین گونه‌ی گیاهی جدید کمک کرد.
- The geologist spent weeks conducting fieldwork to study the rock formations in the remote desert.
- این زمین‌شناس هفته‌ها را صرف انجام پروژه‌ی میدانی برای مطالعه‌ی سازندهای سنگی در صحرای دوردست کرد.
noun uncountable
(نظامی) سنگربندی موقت، سنگر خاکی، استحکامات موقت
- Fieldwork serves as a crucial tactic for soldiers in the battlefield.
- سنگربندی موقت به‌عنوان یک تاکتیک حیاتی برای سربازان در میدان جنگ عمل می‌کند.
- The general ordered his troops to fortify their position with fieldwork.
- ژنرال به نیروهای خود دستور داد تا موقعیت خود را با استحکامات موقت تقویت کنند.
noun uncountable
تحقیق میدانی، مصاحبه‌ی میدانی
- Fieldwork is an essential aspect of social science research.
- تحقیق میدانی یک جنبه‌ی ضروری از تحقیقات علوم اجتماعی است.
- The researcher spent months in Africa for her fieldwork project.
- این محقق ماه‌ها را در آفریقا برای پروژه‌ی مصاحبه‌ی میدانی خود سپری کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت fieldwork

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fieldwork» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fieldwork

لغات نزدیک fieldwork

پیشنهاد بهبود معانی