امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Fill Up

    fɪl ʌp fɪl ʌp
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (noun): fill-up

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    phrasal verb B1
    پر شدن (کاملاً)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - The stadium filled up fast.
    - ورزشگاه به‌سرعت کاملاً پر شد.
    - The reservoir will fill up quickly.
    - مخزن به‌سرعت کاملاً پر خواهد شد.
    phrasal verb B1
    پر کردن (کاملاً)
    - Please fill up the gas tank.
    - لطفاً باک بنزین را کاملاً پر کنید.
    - Can you fill up the bathtub with warm water for me?
    - آیا می‌توانید وان حمام را با آب گرم برای من پر کنید؟
    phrasal verb
    سیر کردن
    - The hearty meal filled me up.
    - غذای مفصل مرا سیر کرد.
    - The warm soup always fill us up.
    - سوپ گرم همیشه ما را سیر می‌کند.
    noun
    پر کردن (عمل) (باک بنزین و غیره)
    - Your car's fuel gauge is showing that it's time for a fill-up.
    - نشانگر سوخت خودروی شما نشان می‌دهد که زمان پر کردن فرارسیده است.
    - The gas station was crowded with people waiting for their fill-ups.
    - پمپ بنزین مملو از افرادی بود که منتظر پر کردن [باک بنزین] بودند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد fill up

    1. phrasal verb Fill the tank of a vehicle with fuel
    2. phrasal verb Satisfy someone's hunger

    ارجاع به لغت fill up

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fill up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fill-up

    لغات نزدیک fill up

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند